یکشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۱
۱۳:۰۵
۱۱۴
بی نشانها
ای فلک در پنجه ی تسخیرتان وی شرف را روشنی تفسیرتان
وارثان ذوالفقار مرتضی مرحبا بر ضربت شمشیرتان
لرزه ها بر جان نامردان فتاد از نهیب نعره ی تکبیرتان
این سعادت آخر لطف خداست گر شهادت بود در تقدیرتان
تا ابد پاینده اید وجاودان حک شده بر لوح جان تصویرتان
طبع من امروز اگر در گُل نشست چون گرفت الهام از تاثیرتان
ای خوشا پرپر زدن در خاک وخون
بی قراری از تب داغ جنون
ترک سر گفتن فنا فی اله شدن چون حسین از سرٌ عشق آگه شدن
ای شهیدان ر ه آز ا د گی شاهد ان وا د ی دلد اد گی
ای خضوع آینه در چشمتان وی خروش صاعقه د ر خشمتان
سینه چاکان خریدار بلا رفته اید از کربلا تا کربلا
مرحبا بر همت والایتان آفرین بر غیرت بالایتان
لایق وصف شما من نیستم گفته قرآن وصفتان من کیستم
ای شما در عشق بازی بی رقیب
جان نثاران ره وصل حبیب
قصه سرخ غرور انگیزتان ای بسا دارد سرانجامی عجیب
درفضای جبهه ها پیچیده بود بوی اعجاز گل امن یجیب
نقطه آغاز هجرت جبهه بود جبهه بود آن قبله سبز نجیب
جبهه یعنی زخم گلگون در بدن در دها از فیض مرهم بی نصیب
جبهه یعنی شمٌه ای از کربلا آن دیار آشنا، اما غریب
در افقها ثبت شد با خط نور نصر من الله ، وفتح قریب